خاک و خیال

جغرافیایی میان زمین و آسمان

بخش از کتاب انسان 250 ساله

آن کسانی که در قرآن شما میبینید «الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ» تعبیر میشود اینها منافقین نیستند، «الَّذِینَ فی قلوبهم مَرَضٌ»؛ البته منافقین هم عده ای جزو الَّذِینَ فی قلوبهم مَرَضٌ» اند، اما هر کسی که الَّذینَ فی قُلُوبِهِم مَرَضٌ» است؛ یعنی در دل بیماری دارد که جزو منافقین نیست؛ گاهی مؤمن است اما در دلش مرض هست این مرض یعنی چه؟ یعنی ضعف های ،اخلاقی یعنی ضعفهای شخصیتی یعنی هوسرانی یعنی میل به خودخواهیهای گوناگون اینهاست؛ که اگر جلویش را نگیری اگر خودت با آن مبارزه نکنی همین ایمان را از تو خواهد گرفت تو را از درون پوک خواهد کرد. ایمان را که از تو گرفت دل تو شد بی ایمان ظاهر تو با ایمان است؛ آن وقت اسم چنین کسی چیست؟ منافق اگر دل شما دل ما خدای نکرده از ایمان تهی شد در حالی که ظاهرمان ظاهر ایمانی ست پایبندیها را از دست دادیم، دلبستگیهای اعتقادی و ایمانی را از دست دادیم اما زبان ما همچنان مثل سابق همان حرفها را میزند که قبلاً میزد حرفهای ایمانی را این میشود نفاق؛ آن هم میشود خطرناک

عبدالعظیم شرونی

آئین مداریم؟

ذاکر: سلام ، حالت خوبه؟  مذکور: سلام ، خدا رو شکر!

این گفت‌وگو از آن دست مکالماتی است که در طول روز بارها تکرار می‌کنیم، بی‌آن‌که چندان برای واژه‌هایش معنا یا وزنی قائل شویم. «سلام» تنها نقشی آیینی دارد، گویی کلید آغاز گفت‌وگوست و راستش را بخواهی، در نود و نه درصد موارد، پاسخ‌هایی که به پرسش طرف مقابل می‌دهیم هیچ نسبتی با حالِ واقعی‌مان ندارد؛ صرفاً واژه‌هایی هستند برای ایفای نقش، برای حفظ ظاهر مکالمه.

 

عبدالعظیم شرونی
۲ نظر

و فریاد تنها شکل عشق به وطن بود

منظور از وطن، تنها یک قطعه زمین یا مرز جغرافیایی نیست. وطن، هر آن حقیقتی‌ست که انسان به آن دل بسته و در آغوشش معنا می‌یابد؛ جایی که روح، آرام می‌گیرد و نبودش، خلأیی در جان می‌نشاند. برای انسان مؤمن، وطن می‌تواند ایمانش باشد، عقیده‌اش، آرمانش، یا همان حقیقتی که به خاطرش زیست می‌کند و می‌جنگد.
در این نگاه، پاسداری از وطن، صرفاً نگاهبانی از خاک نیست؛ بلکه پاسداری از حق، عدالت و ارزش‌هایی‌ست که انسان با آن‌ها قامت می‌یابد. و آنگاه که در برابر تحریف، دروغ و بی‌عدالتی سکوت کنیم، در حقیقت از وطن حقیقی خود هجرت کرده‌ایم — و بی‌آن‌که بدانیم، بی‌وطن شده‌ایم.

عبدالعظیم شرونی
۲ نظر

• من رُکم

 "رک گویی" باهدف "حق‌گویی" صورت می‌گیرد ، بیان مطلب هر چقدر سخت باشد نباید باعث بی احترامی ، شکستن غرور شخص یا از بین برنده قبح عمل باشد. شخص گستاخ با هدف خالی کردن عقده درون نسبت به "او" یا "آن" ، صرفا اقدام به تخریب می‌کند.

عبدالعظیم شرونی
۱ نظر

• تمسخر؛ ضعف‌ منطق

در پسِ تمسخر، یا فقدان منطق نهفته است یا تلاشی برای برتری‌جویی روانی. وقتی فردی به جای نقد منطقی، به تمسخر پناه می‌برد، در واقع یا قادر به استدلال نیست یا می‌خواهد با تحقیر اعتقادات و مظاهر برتری دیگران ، احساس قدرت کند. اما در نهایت، تمسخر حقیقت را تغییر نمی‌دهد

عبدالعظیم شرونی

• کوچه بازاری

"کوچه بازار" پر است از نظریات و ایدئولوژی های مختلف ، در مواجهه با آنها گاهی مشتاق میشوم و گاهی حس انزجار از اظهار نظری روانم را آزار میدهد. اگر چه مورد توهین قرارگرفتن حس خوبی ندارد ولی به قول شهید مطهری "ایدئولوژی هر کسی مبتنی بر جهان بینی اوست" جهان‌بینی و نحوه نگرش به وقایع در افراد و گروه ها نتیجه سالها تجربه صحیح یا غلط است ، نمی‌شود سرگذشت را نادیده گرفت ، اما می‌شود بی‌تفاوت بود.

عبدالعظیم شرونی
منو اصلی
طراح قالب: عرفـــ ـــان ویرایش توسط نقل بلاگ